سه ماهگی آرمیتا جون
سه ماهگیت مبارک باشه عمر مامان ، وزنت شده 5900 ، قدت 57، شیرینت ، تپل تر و خوش خنده تر شدی ، دیگه راحت با سرعت نور غلط میزنی رو شکمت و شرو میکنی به ققققققققق.... گفتن و همین طور این حرف رو ادامه میدی ، الهی مامان قربونت این حرف زدنت بره که تمام جمله هات رو با همین یه حرف می سازی ، واکسن دو هگی رو که برات زدیم تب کردی تا سه روز و مامان تا صبح بالاسرت می نشست و گریه میکرد و تو فقط یه ناله کوچولو میکردی و همش خواب بودی ، تازه روز سوم که تبت قطع شد و کلی مامان خوشحال شد ولی خوشحالیش زیاد طول نکشید چون تمام صورت و بدنت پر شد از یه دونه های ریز و قرمز و شدیدا هم خارش داشتی ... الهی مامانت بمیره که چقدر اذیت شدی سرو صورتت رو با شدت می ساییدی به مامان و هرچی دم دستت بود ، سریع رفتیم دکتر و خانم دکتر گفت که به واکسنت حساسیت داشتی و چیزی نیست و خوب میشی ، ولی نگرانی مامان کم نشد و همش گریه میکرد و تا چهار روز این وضعیت ادامه داشت... وای که چقدر مامانی غصه خورد ولی خداروشکر که این کابوس هم تمام شد و به آخر رسید و گل مامان دوباره حالش خوب خوب شد... قربونت برم که تو این وضعیت هم اصلا گریه نمیکردیفقط تاله های خیلی آهسته و بی صدا ...
عکس های سه ماهگی آرمیتا خانم جون
آرمیتا در دربند - قربون اون شکمت بره مامان
آرمیتا و خان دایی جون در دربند
ای وای با این شکم چیکار کنم همش بیرونه!!!!!!
چیه کله کچل ندیدین تا حالا؟!!