هفت ماهگی آرمیتا جونم
ماهگی آرمیتا جونم
گل قشنگ مامان، نفس مامان هفت ماهگیت مبارک....جونم برات بگه تو این ماه چه کارایی بلدی...اول اینکه از 6ماه چن روزگیت شرو کردی به تمرین 4دستو پا رفتن...و تو چند روز کاملا با سرعت نور حرکت میکنی... منم باید بدوم دنبالت خیلی وقتها دیگه ازراه رفتن و دنبالت دویدن خسته میشم و منم مثل تو چهار دست و پا میرم ولی چقد سخته مامان زانوهام درد میکنند...الهی قربون زانوهات برم که دیگه همیشه قرمز و کبود هستند...باید برم دنبال زانو بند برات...
دیگه اینکه ماما و بابا رو میگی ولی نه همیشه...فقط وقتی خوابت میاد یا از خواببیدار میشی طوطی وار میگی ماماماماما...یا بابابابابابا........
غذا خوردن و شیر خوردنت خوب شده دیگهمامان لازم نیست برای شیرخوردنت هزار تا ادا و اصول و فیلم دربیاره ...ولی غذات حتما باید خوشمزه باشه...بیشتر سوپ گوشت میخوری تا فرنی و شیربرنج و ...
و اما عجیب ترین کارت اینه که علاقه ی خیلی شدیدی به پوست پرتقال داری و تحت هیچ شرایطی نمیشه از پوست پرتقال جدات کرد حتی بعضی وقتها تندیش اشک چشم و آب بینیت رو سرازیر میکنه ...ولی میخوری
راستی قدت شده 68...وزنت 8/5.....و دور سرت 43 ..... , رشدت خوبه عزیزم....
و اما...شیطنت....بازیگوشی.....اداهای جالب...مثلا عه گفتنت به سبک شیرفرهاد برره ...شدی سوژه ی شب نشینی های زمستونمون... اینقد طرفدار داری که شبها اصن مامان باید خواهش کنه که بذارن شیرتو بخوری
موهاتم خدارو شکر یه ذره دراومده بالاخره
یه چیزی میذاری دهنت ساعتها در همون حالت نگهش میداری