تولد یکسالگی آرمیتاجون
تولد تولد تولدت مبارک ...مبارک مبارک تولدت مبارک
زیباترین گل ها را برای زیبایی زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت آرزو مندم . . . تولدت مبارک
یه تولد گرفتیم برا آرمیتاخانوم گل به سادگی و زیبایی خودش(البته مامان کلا اهل ولخرجی نیس و همیشه اهل حساب کتابه.. شایدم خسیسه )....دنبال تم و این حرفا نبودیم ولی به پیشنهاد الناز جون (دخترخاله ی آرمیتا) تزییناتشو با برچسب Tinker Bell خریدیم چون الناز خانوم معتقدند که شیطنتهای آرمیتا مثل این شخصیت کارتونیه که البته مامان این کارتون رو ندیده تا حالا... تصمیم گرفته بعدا ببینه.و زحمت همه ی تزیینات و مدیریت داخلی با الناز خانوم بود چون در این خصوص مراسمات هنرمندند هرچند ایشون 13 سال سن دارند
آرمیتا خانوم در این جشن بسیاربسیار شیطون بودند ومدام حمله ور می شدند به کیک و شربت و ...و اصلا اجازه نمیدادند که حتی مامان چن قطعه عکس بگیره برای همین عکس و فیلم رو هم به الناز واگذار کردیم خلاصه ببخسید اگه خیلی خوب نشده برا هر دونه عکسی که اینجا می بینین 2000 عکس گرفته شده .
النازخانوم همه ی وسایل پذیرایی رو برچسب زدند تا ایجاد تم بشه
آرمیتا خانوم حسابی از خجالت خودشون دراومدندو چون اولین باری بود پفک (خوراکی ممنوعه ی خانواده)می دیدند خودکشی کردند با خوردن بیش از حدش و کاری هم از دست مامان بر نمی اومد چون دایی سعید کمکش میکرد
مشگل حاد و جدی آرمیتا وجود این کلاه بود که اصلا تحملشو نداشت
آرمیتا همش در حال تلاش برای رسیدن به خوراکی ها بود و دایی سعید اعتراف کرد که دیگه از پسش برنمیاد!!!!!!!!!!!
و بالاخره آرمیتا خودش رو از دست دایی سعید و کلاه رها کرد با فریادی از ته سر(به قول بابا)
حالا بریم سراغ کادوها: این کادوی مامان و صد البته بابا (زنجیر و پلاک)
اینم کادوی مامان بزرگ و بابابزرگ(مامان و بابای مامان)
کادوی خاله فرحناز که آرمیتا عاشقشه
کادوی الناز خانوم هم این پیراهن بود
کادوی خاله مهناز
وقتی میز و اینا برداشته شد و مهمونا رفتن آرمیتا خانوم یه کم آروم شدندو تازه مامان تونست چن تا عکس بگیره
البته مامان بزرگش(مامان بابا ) و عمه مهدیه اش از راه دور برای کادوی تولد وجه نقد فرستاده بودن به حساب بابایی (ما که ندیدیم)
اینم عکسای بعد مهمونی:
و آرمیتا خسته شد
وکلا دیگه رفت
چن تام پشت صحنه ببینید