آخرین روزهای سال 92

آخرین روزهای سال 92 شده و همه در تکاپو و تلاشند برای نو شدن...برای ساختن زندگی ای از نو ...درختان و سبزه و چمن هم نو شدند و زیبا و در نوشدن به انسان ها یاری می رسانند...

خدایا با خاطر اینهمه نعمت و زیبایی شکر شکر شکر

خدایا به خاطر عطاکردن نعمتی زیبا و فرشته ای کوچولو به نام آرمیتا شکــــــر شکــــــــر شکـــــــــر

پارسال همین موقه ها من با درد و استرس و ناراحتی دست و پنجه نرم میکردم..درد زایمان زودرس ... اونم زمانی که هنوز 6 ماهه باردار بودم...ترس از دست دادن تو...ترس ندیدن تو ..و درد و درد و درد...تمام تعطیلات رو با درد سر کردم و خدارو شکر که اتفاقی نیفتاد به خاطر سابقه ی سقط مکرر (دو تا سقط قبلی) استرس بیش از حدی رو خودم و خونواده ام تحمل کردیم و خدارو شکر که به خیر گذشت و تو الان پیش مایی... خداوندا آرمیتا برای من یک معجزه است از طرف تو به خاطر این معجزه از تو سپاسگزارم

خدایا دوستت دارم

امسال به خاطر فوت پسر عمه ی مامان که خیلی هم جوون بوده و حرمت خونواده ی داغدارش جشن نوروزی نداریم ولی با این وجود همه چیز رو برای آرمیتا نو کردیم و اولین عیدشو سعی کردیم احساس کنه

وقتی برای خرید مایحتاج زندگی پامونو میذاریم تو خیابون و بازار ، هدف خرید کالاهای اساسی زندگی است ولی وقتی از بازار برمیگردیم متوجه میشیم که تموم پولامون خرج آرمیتا خانوم شده و کالاهای اساسی به کل فراموش شده در صورتی که اصلا قرار نبوده برای آرمیتا خریدی بشه چون قبلا کل خریداشو انجام دادیم

بابا به مامان میگه تو جنون آرمیتایی داری چون معمولا مامان در امر خرید خیلی خسیسه ولی پای آرمیتا که وسط میاد پول حروم کن میشه

آرمیتا و شیطنت هایش از نگاه تصویر

وقتی میریم خونه ی مامان بزرگ آرمیتا خانوم مثل یه خانوم با ادب و متشخص می شینند رو مبلها .. میگین نه...خودتون ببینین

اما این مال فقط چن ثانیه است بعد از چند ثانیه :

آرمیتای رومیزی

آرمیتای زیر میزی

آرمیتا ی موش موشی

خدایا همه ی ملت رو حاجت روا کن...مامان آرمیتا بالاخره حاجت روا شدو و به موهای آرمیتا گل سر زد

با آرزوی شادترین و ناب ترین لحظات برای همه ی ملت ایران

 بابای تا سال بعد