6 ماهگی آرمیتا جون
شش ماهگیت مبارگ نفسم
آرمیتای عزیز مامان امروز 6 ماهه شدی ، خیلی شیرین تر و نازتر و خوردنی تر از قبل شدی ، الهی مامان دورت بگرده تو این ماه سخت سرما خوردی و یه هفته تمام مامان خون جیگر شد تا خوب شدی ، و خدا رو هزازان هزار مرتبه شکر که خوب خوب شدی ، تو این ماه نشستن رو یاد گرفتی البته بعضی وقتها چپه میشی ها ولی میشه وقتی یه کار کوچولو هست روت حساب کرد که خانمانه بشینی تا مامان برگرده نهایتا چند بالش مثل جک برات استفاده میکنم ، جیغهای بنفشت همچنان ادامه دارند ، بعضی وقتها علاوه بر ققققققق گفتن و مممممممممممم گفتن یه بابابابا هم میگی لبته فقط وقتی شاکی هستی و میخوای که بغلت کنیم... دیگه اینکه سینه خیز رو دنده عقب میری ولی وقتی میخوای چیزی رو که جلوت گذاشتم بگیری ازش دور میشی برا همین کلی جیغ میزنی ، واما یه کار شاق دیگه که کلی هم توش پیشرفت کردی در حد المپیک ..
کشیدن موهای اطرافیان ..مخصوصا موهای مامان و مامان بزرگ رو وقتی که میخوای لالا کنی از بیخ و بن ریشه کن میکنی کلا به هر چیز آویزونی علاقه داری که چنگ بزنی ریسه ، سیم برق ، سیم تلفن و... حتی خاندایی که مو نداره و مثل خودت کچله ریش هاش و میگیری و میکشی ...
هنوز برای قد و وزن درمانگاه نرفتیم چون هوا خیلی سرد شده بابایی هم نیست که با ماشین بریم نمی دونم رشدت تو این ماه چی شده ولی هر چی که باشه همین که سالمی خداروشکر ...
حدودا ده روزی هم میشه که یه سرلاک شیر و برنج برات خریدم که غذای کمکیت رو شروع کنم ترجیح دادم اول با یه سرلاک غنی شده که باکتری های تکمیل کننده روده رو توش داره شروع کنم بعدشم خودم برات فرنی و حریره و ... درست کنم .. که امان از این همه شیطنتت.. هر وقت خواستم دو تا قاشق سرلاک بهت بدم تمام سر و دست و صورت من و خودت را پر میکنی رو صندلیت هم که میذارمت مثل فنر بالا و پایین میری و تا اون دو قاشق رو میخوری 20 دقیقه طول میکشه... وای از بازیگوشیت که اگه صدای یه بچه به گوشت برسه تو عمق خوابم که باشی بیدار میشی و اگه 5 ساعتم باشه که شیرنخورده باشی بازم نمی خوری و فقط میخوای بازی کنی .. مامانی بیچاره هر دفعه که میخواد به تو شیر بده کلی استرس داره که از چه ترفندی استفاده کنم تا تو حواست پرت نشه و شیرت رو تا آخر بخوری و همیشه باید ببرمت یه جای ساکت و آروم و یه چیزی رو مثلا یه شاخه گل یا یه تسبیح یا هرچی آویزون کنم تا تو سعی کنی اون رو بگیری و در عین حال شیرت رو بخوری ...
یه هنر دیگه هم که داشتی و بازم کلی پیشرفت کردی این که هر چیزی دم دستت باشه میذاری تو دهنت و انگاری داری دنده کباب میخوری بس که میکشیش به دندونت (دندون که نداری گلم به لثه ات) حتی اگر اون شیء از جنس پشم و کرک و مو و موکت و فرش و ... باشه بعضی وقتها که دیگه هیچ هیچ چیز دم دستت نمیذارم شروع میکنی به خوردن دسته صندلی یا مبل و اگرهم رو زمین بذارمت فرش و قالی رو لیس میزنی ... نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعضی وقتهامکه برت میگردونم که فرش رو نخوری پاهان رو میخوری خلاصه اینکه باید یه چیزی تو دهنت باشه......
از خوابیدنت بگم که همیشه دمر می خوابی و هر چی شب تا صبح برت میگردونم که رو معده ات نخوابی اصلا و ابدا هیچ فایده ای نداره تازه اصلا هم تو رختخوابت نیستی که یه یه متر اونورتر یا یه متر اینورتری...
یه حرکت دیگه که با سرعت نور انجام میدی بال بال زدنته که هر وقت که ذوق میکنی ( مامان قربونت بره که همیشه در حال ذوق کردنی ) با سرعت تمام دستهات رو تکون میدی واقعا در حد یه پرنده ای که میخواد پرواز کنه .. باور نداری اینم شاهد...........
.
.
آرمیتا و شیطنت های خطرناکش
معلوم نیست که با چی زدی تو چشمت چون اصلا گریه نکردی مامان متوجه نشده کی این بلا رو سر خودت آوردی با وجود اینکه تمام مدت تو بغل خاله بودی ولی غرق بازی با علیرضا
آرمیتا و کچلی ...........
خوابیدن آرمیتا خانوم
آرمیتا و خوردن پاهایش
اول پای راست
بعدم پای چپ
هر چی فکل میکنم اون دوربین مامان باید خیلی خوشمزه باشه!!!!!!!!
آرمیتا و خوردن اشیاء
آرمیتا وقتی که دلخور می شود....
این دیگه آخر قهر و گریه ی آرمیتا خانومه
آرمیتا در دل تاریک شب... وقتی مامان فکر میکنه که آرمیتا 7 پادشاه رو خواب دیده چون یک ساعته که مامان براش لالایی میخونه و تازه بعد از یک ساعت آرمیتا سرش رو به نشانه ی شروع بازی ساعت 1 نصفه شب بالا میاره ... و اینجاست که مامان دلش میخواد گریه کنه چون صبح باید بره سر کار
و برق روشن میشه تا ببینم کی آرمیتا خانوم بازیش تموم بشه